خرافات

کتاب: فروغ ابدیت، ج 1، ص 54

نویسنده: جعفر سبحانی

قرآن مجید،هدفهای مقدس بعثت پیامبر اسلام را با جمله‏های کوتاهی بیان کرده است.یکی از آنها که شایان توجه بیشتر می‏باشد،این آیه است:

«و یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت علیهم‏» (1)

«پیامبر اسلام تکالیف شاق،و غل و زنجیرهایی را که بر آنها است‏بر می‏دارد».

اکنون باید دید مقصود از غل و زنجیری که در دوران طلوع فجر اسلام،به دست و پای عرب دوران جاهلیت‏بود،چیست؟مسلما مقصود،غل و زنجیر آهنین نیست،بلکه منظور همان اوهام و خرافاتی است که فکر و عقل آنها را از رشد و نمو بازداشته بود،و یک چنین گیر و بند که به بال‏فکر بشر بسته شود،به مراتب از سلسله آهنین،زیان‏بخش‏تر و ضرر بارتر است.زیرا زنجیرهای آهنین پس از گذشتن مدتی،از دست و پا برداشته می‏شود و فرد زندانی با فکر سالم و منزه از خرافات گام در زندگی می‏گذارد،اما سلسله‏هائی که از اوهام و اباطیل،بسان رشته‏های سردرگم،به عقل و شعور و ادراک انسان پیچیده می‏شود،چه بسا تا دم مرگ با انسان همراه می‏باشد،و او را از هر گونه تلاش،حتی برای باز کردن این قید و بند،باز می‏دارد.انسان با فکر سالم و در پرتو عقل و خرد می‏تواند هر گونه قید و بند آهنین را در هم شکند،ولی فعالیت و تلاش انسان بدون فکر سالم و دور از هر گونه وهم و خیال،نقشی بر آب و عاری از فائده می‏شود.

یکی از بزرگترین افتخارات پیامبر گرامی اینست که:با خرافات و اوهام و افسانه و خیال،مبارزه نمود،و عقل و خرد بشر را از غبار و زنگ خرافات شستشو داد.و فرمود:من برای این آمده‏ام که قدرت فکری بشر را تقویت کنم،و با هر گونه خرافات به هر رنگ که باشد،حتی اگر به پیشرفت هدفم کمک کند سرسختانه مبارزه نمایم.

سیاستمداران جهان،که جز حکومت‏بر مردم غرض و مقصدی ندارند،پیوسته از هر پیش آمدی به نفع خود استفاده می‏کنند.حتی اگر افسانه‏های باستانی و عقائد خرافی ملتی به ریاست و حکومت آنها کمک کند،از ترویج آن خودداری نمی‏نمایند،و اگر آنان،افرادی متفکر و منطقی باشند،در این صورت به نام احترام به افکار عمومی و عقاید اکثریت،از افسانه‏ها و اوهام که با میزان و مقیاس عقل تطبیق نمی‏کند،طرفداری می‏کنند.

ولی پیامبر اسلام،نه تنها از آن عقائد خرافی که به ضرر خود و اجتماع تمام می‏شد،جلوگیری می‏نمود،بلکه حتی اگر یک افسانه محلی،یک فکری بی‏اساس به پیشرفت هدف او کمک می‏کرد،با تمام قوا و نیرو با آن مبارزه نموده و کوشش می‏کرد که مردم بنده حقیقت‏باشند نه بنده افسانه و خرافات.اینک از باب نمونه داستان زیر را مطالعه بفرمائید:

...یگانه فرزند ذکور حضرت پیامبر،به نام‏«ابراهیم‏»درگذشت.پیامبر در مرگ وی غمگین و دردمند بود،و بی‏اختیار اشگ از گوشه چشمان او سرازیرمی‏شد.روز مرگ او آفتاب گرفت،ملت‏خرافی و افسانه پسند عرب:گرفتگی خورشید را نشانه عظمت مصیبت پیامبر دانسته و گفتند:آفتاب برای مرگ فرزند پیامبر گرفته شده است. پیامبر این جمله را شنید،بالای منبر رفت و فرمود:آفتاب و ماه،دو نشانه بزرگ از قدرت بی‏پایان خدا هستند و سر به فرمان او دارند،هرگز برای مرگ و زندگی کسی نمی‏گیرند.هر موقع ماه و آفتاب گرفت،نماز آیات بخوانید.در این لحظه از منبر پائین آمد،و با مردم نماز آیات خواند. (2)

فکر گرفتگی خورشید،به خاطر مرگ فرزند صاحب رسالت،گر چه عقیده مردم را سبت‏به وی راسختر می‏ساخت،و در نتیجه به پیشرفت آئین او کمک می‏کرد،ولی او هرگز راضی نشد که موقعیت او از طریق افسانه در دل مردم تحکیم گردد.

مبارزه وی با افسانه و خرافه،که نمونه بارز آن،مبارزه با بت پرستی و الوهیت هر مصنوع ممکن می‏باشد،نه تنها شیوه دوران رسالت او بود،بلکه او در تمام ادوار زندگی،حتی در زمان کودکی با اوهام و خرافات مبارزه می‏نمود.

روزی که سن محمد«ص‏»،از چهار سال تجاوز نمی‏کرد،و در صحرا زیر نظر دایه و مادر رضاعی خود«حلیمه‏»زندگی می‏نمود،از مادر خود درخواست کرد که همراه برادران رضاعی خود به صحرا رود.«حلیمه‏»می‏گوید:فردای آن روز،محمد را شستشو دادم،و به موهایش روغن زدم،به چشمانش سرمه کشیدم،برای اینکه دیوهای صحرا به او صدمه نرسانند،یک مهره یمانی که در نخ قرار گرفته بود،برای محافظت‏به گردن او آویختم.محمد«ص‏»مهره را از گردن درآورد و به مادر خود چنین گفت:مادر جان آرام،خدای من که پیوسته با من است،نگهدار و حافظ من است. (3)

خرافات در عقائد عرب جاهلی

عقائد تمام ملل و جامعه‏های جهان،روز طلوع ستاره اسلام،با انواعی از خرافات و افسانه‏ها آمیخته بود،و افسانه‏های یونانی و ساسانی بر افکار مللی که مترقی‏ترین جامعه آن روز به شمار می‏رفتند،حکومت می‏کرد.و هم اکنون در میان ملل مترقی شرق،خرافه‏های زیادی وجود دارد،که تمدن کنونی نتوانسته آنها را از قاموس زندگی مردم بردارد.رشد افسانه و خرافه به تناسب علم و فرهنگ،جامعه هر چه از نظر علم و فرهنگ عقب باشد،به همان نسبت‏خرافه و اوهام در میان آنها زیادتر خواهد بود.

تاریخ،برای مردم شبه جزیره،خرافه و افسانه‏های زیادی ضبط کرده است،و نویسنده کتاب‏«بلوغ الارب فی معرفة احوال العرب‏» (4) ،بیشتر آنها را در همان کتاب،با یک سلسله شواهد شعری و غیره گرد آورده است.انسان پس از مراجعه به این کتاب و غیر آن، با انبوهی از خرافات روبرو می‏گردد که مغز عرب جاهلی را پر کرده بود.و این رشته‏های بی‏اساس،یکی از علل عقب افتادگی این ملت،از ملل دیگر بود.بزرگترین سد، در برابر پیشرفت آئین اسلام،همان افسانه‏ها بود،و از این جهت پیامبر با تمام قدرت می‏کوشید که آثار«جاهلیت‏»را،که همان افسانه و اوهام بود از میان بردارد.هنگامی که‏«معاذ بن جبل‏»را به یمن اعزام نمود،به او چنین دستور داد:

«و امت امر الجاهلیة الا ما سنه الاسلام و اظهر امر الاسلام کله صغیره و کبیره‏» (5) یعنی:ای معاذ،آثار جاهلیت و افکار و عقاید خرافی را،از میان مردم نابود کن،و سنن اسلام را که همان دعوت به تفکر و تعقل است،زنده نما.

او در برابر توده‏های زیادی از عرب که سالیان درازی افکار جاهلی و عقائدخرافی بر آنها حکومت کرده بود،چنین می‏گفت:«کل ماثرة فی الجاهلیة تحت قدمی‏» (6) یعنی:با پدید آمدن اسلام،کلیه مراسم و عقائد و وسائل افتخار موهوم،محو و نابود گردید و زیر پای من قرار گرفت.

اینک برای روشن ساختن ارزش معارف اسلام،نمونه‏هایی را در این جا می‏آوریم:

1-آتش افروزی برای آمدن باران:

شبه جزیره عربستان،در بیشتر فصول با خشکی روبرو است.مردم آنجا برای فرود آمدن باران،چوبهائی را از درختی به نام‏«سلع‏»و درخت زودسوز دیگری،به نام‏«عشر»گرد می‏آوردند و آنها را به دم گاو بسته،گاو را تا بالای کوه می‏راندند.سپس چوبها را آتش زده،به جهت وجود مواد محترقه در چوبهای‏«عشر»،شعله‏های آتش از آنها بلند می‏شد و گاو بر اثر سوختگی شروع به دویدن و اضطراب و نعره زدن می‏کرد،و آنان این عمل ناجوانمردانه را،به عنوان یک نوع تقلید و تشبیه به رعد و برق آسمانی انجام می‏دادند.شعله‏های آتش را به جای برق،و نعره گاو را به جای رعد، محسوب می‏داشتند،و این عمل را در نزول باران مؤثر می‏دانستند.

2-اگر گاو ماده آب نمی‏خورد،گاو نر را می‏زدند:

گاوهای نر و ماده را برای نوشیدن آب،کنار جوی آب می‏بردند،گاهی می‏شد که گاوهای نر،آب می‏نوشیدند ولی گاوهای ماده لب به آب نمی‏زدند،آنان تصور می‏کردند که علت امتناع،همان وجود دیوها است که در میان شاخهای گاو نر جا گرفته‏اند و نمی‏گذارند گاوهای ماده آب بنوشند و برای راندن دیوها به سر و صورت گاوهای نر می‏زدند. (7)

3- شتر سالمی را داغ می‏زدند تا دیگری بهبودی پیدا کند:

اگر در میان شتران،بیماری پیدا می‏شد،و یا قرحه و تاولی در لب و دهان آنها ظاهر می‏گردید،برای جلوگیری از سرایت این بیماری،شتر سالمی را می‏آوردند،لب و بازو و ران او را داغ می‏کردند،ولی علت این کار روشن نیست،گاهی احتمال می‏دهند که جنبه پیش‏گیری داشته و یک نوع معالجه علمی بوده است،ولی از آن نظر که از میان شتران زیاد فقط به سر یک شتر چنین بلائی را می‏آوردند،می‏توان گفت که:یک عمل خرافی بوده و علل موهومی داشته است.

4- شتری را در کنار قبری حبس می‏کردند،تا صاحب قبر هنگام قیامت پیاد
ه محشور نشود:

اگر مرد بزرگی فوت می‏کرد،شتری را در کنار قبر او در میان گودالی حبس می‏کردند، و آب و علف به او نمی‏دادند،تا جان سپرد،و متوفی روز رستاخیز بر آن سوار شود،و پیاده محشور نگردد.

5-شتری را در کنار قبر پی می‏کردند:

از آنجا که شخص متوفی،در دوران زندگی برای عزیزان و مهمانان خود،شتر نحر می‏کرد،برای تکریم از متوفی و سپاسگزاری از او،بازماندگانش در پای قبر او، شتری را به طرز دردناکی پی می‏کردند.

اسلام چگونه با این خرافات جنگیده است؟

اینگونه اعمال(علاوه بر اینکه هیچ کدام با منطق و اندیشه علمی سازگار نیست، زیرا با افروختن آتش باران نازل نمی‏شود،و زدن گاو نر،تاثیری در گاو ماده نمی‏گذارد،و داغ کردن شتر سالم باعث‏بهبودی شتر بیمار نمی‏گردد و همچنین...)،یک نوع زجر و ستم به حیوانات بوده است.اگر ما این عقائدو رفتار را با قوانین متقن اسلام که درباره حمایت از حیوانات وارد شده است مقایسه نمائیم،خواهیم گفت:این شریعت،نقطه مقابل افکار محیط بوده است.ما در این جا از میان دهها دستور اسلامی درباره حمایت‏حیوانات،فقط یک دستور کوتاهی را می‏آوریم:

رسول اکرم‏«ص‏»می‏فرماید:هر حیوان سواری بر صاحب خود شش حق دارد:

1-در هر منزلی فرود آمد،آن را علوفه دهد.

2-اگر از آبی می‏گذرد،آن را بر حیوان عرضه بدارد.

3-بر صورت او تازیانه نزند.

4-موقع سخن گفتن طولانی،بر پشت آن قرار نگیرد.

5-بار زیادتر از توانائی بر آن حمل نکند.

6-حیوان را به پیمودن راهی که از توانائی آن بیرون است،واندارد. (8)

6- کیفیت معالجه بیماران:

اگر کسی را عقرب و مار می‏گزید،بر گردن مار و عقرب گزیده،زیور آلات طلائی می‏آویختند،و معتقد بودند که اگر مس و قلع همراه خود داشته باشد می‏میرد. بیماری‏«هاری‏»را که معمولا از گاز گرفتن سگان بیمار به وجود می‏آید،با مالیدن کمی از خون بزرگ قبیله بر موضع جراحت معالجه می‏نمودند،و در شعر زیر این معنی منعکس است. (9) و اگر علائم جنون در کسی ظاهر می‏گردید،برای راندن ارواح خبیثه به کثافات پناه برده،کهنه آلوده و استخوان مردگان را به گردن وی می‏آویختند.برای اینکه بچه آنها دیوزده نشود،دندان روباه و گربه را به نخی بسته و به گردن بچه‏ها می‏انداختند.هر گاه لب و دهان بچه‏ها کورک می‏زد،مادر بچه،غربالی به سر می‏گرفت و از خانه‏های قبیله،نان و خرما جمع می‏کرد و آنها را به سگها می‏داد،تا دانه و کورک لب و دهان فرزندش بهبودی پیدا کند،و زنان قبیله مواظبت می‏کردند بچه‏های آنها از آن نانها و خرماها نخورند،که مبادا آنها نیز بهمین درد گرفتار شوند.

برای معالجه بیماری جلدی مانند ریختن پوست‏بدن،آب دهن به آن می‏مالیدند،اگر بیماری شخصی ادامه می‏یافت،تصور می‏کردند که بیمار،حیوانی را مانند مار و غیره که متعلق به دیوها است کشته است.برای پوزش خواستن از دیوها،مجسمه‏هائی از گل به صورت شتر درست کرده و جو و گندم و خرما بر آن حمل نموده،در برابر سوراخ کوه می‏گذاشتند و فردا به همان نقطه باز می‏گشتند.اگر می‏دیدند که بارها دستخورده است، آن را نشانه قبولی هدایا دانسته می‏گفتند که بیمار خوب خواهد شد و در غیر این صورت،معتقد بودند که چون هدیه ناچیز بوده از این نظر مورد پذیرش دیوها واقع نگردیده است.

مبارزه اسلام با این خرافات

اسلام با این خرافه‏ها،از طرق مختلفی مبارزه کرده است.هنگامی که عده‏ای از اعراب بیابانی که با آویزه جادوئی و قلاده‏هایی که در آنها سنگها و استخوانها به بند کشیده می‏شد،بیماران خود را معالجه می‏کردند،خدمت رسولخدا«ص‏»شرفیاب شدند و درباره مداوا با گیاهان و داروهای طبی پرسش نمودند،رسول اکرم فرمود:لازم است‏بر هر فرد بیمار سراغ دارو رود،زیرا خدائی که درد آفریده دارو نیز آفریده است. (10) حتی موقعی که سعد بن ابی وقاص بیماری قلبی گرفت،حضرت فرمود:باید پیش‏«حارث کلده‏»طبیب معروف ثقیف بروید،سپس خود آن حضرت او را به داروی مخصوصی راهنمائی کرد (11) .

علاوه بر این،بیاناتی درباره آویزه‏های جادوئی،که فاقد همه گونه آثارند،وارد شده است.اینک،به نقل دو روایت در این باره اکتفاء می‏ورزیم:

1-مردی که فرزند او دچار گلودرد شده بود،با آویزه‏های جادوئی وارد محضر پیامبر شد.پیامبر فرمود:فرزندان خود را با این آویزه‏های جادوئی نترسانید،لازم است در این بیماری از عصاره‏«عود هندی‏»استفاده نمائید. (12) امام صادق‏«ع‏»می‏فرمود:«ان کثیرا من التمائم شرک‏»،بسیاری از بازوبندها و آویزه‏ها شرک است. (13)

پیامبر و اوصیاء گرامی او با راهنمائی مردم به داروهای زیاد،که همه آنها را محدثان بزرگ اسلام،تحت عنوان طب النبی و طب الرضا و...گرد آورده‏اند،بار دیگر ضربه محکمی بر این اوهام که گریبان عرب دوران جاهلیت را گرفته بود،وارد ساخته‏اند.

7-قسمت دیگری از خرافات:

برای رفع نگرانی و ترس،از وسائل زیر استفاده می‏کردند:موقعی که وارد دهی می‏شدند و از بیماری وبا،یا دیو می‏ترسیدند،برای رفع ترس در برابر دروازه روستا،10 بار صدای الاغ می‏دادند و گاهی این کار را با آویختن استخوان روباه به گردن خود، توام می‏نمودند.و اگر در بیابانی گم می‏شدند،پیراهن خود را پشت رو می‏کردند و می‏پوشیدند.موقع مسافرت که از خیانت زنان خود می‏ترسیدند،برای کسب اطمینان نخی را بر ساقه و یا شاخه درختی می‏بستند،موقع بازگشت اگر نخ به حال خود باقی بود، مطمئن می‏شدند که زن آنها خیانت نورزیده است،و اگر باز،یا مفقود می‏گردید،زن را به خیانت متهم می‏ساختند.

اگر دندان فرزند آنان می‏افتاد،آن را با دو انگشت‏به سوی آفتاب پرتاب کرده می‏گفتند:آفتاب!دندانی بهتر از این بده.زنی که بچه‏اش نمی‏ماند،اگر هفت‏بار بر کشته مرد بزرگی قدم می‏گذاشت،معتقد بودند که:بچه او باقی می‏ماند و...

پی‏نوشت‏ها:

1. سوره اعراف/157.

2. «بحار الانوار»،ج 22/155.

3. مهلا یا اماه،فان معی من یحفظنی.«بحار»،ج 15/392.

4. نگارش سید محمود آلوسی،ج 2/286-369.

5. «تحف العقول‏»/25،و«سیره ابن هشام‏»،ج 3/412.

6. «سیره ابن هشام‏»،ج 3/412.

7. شاعر عرب زبان در این باره که گاو نر به جرم آب نخوردن گاو ماده زده می‏شد، چنین می‏گوید:

فانی اذا کالثور یضرب جنبه

اذا لم یعف شربا و عافت صواحبه

8. «من لا یحضره الفقیه‏»/228،همچنین برای آگاهی از روایات مربوط به حقوق حیوانات،به کتاب‏«الشؤون الاقتصادیه‏»/130-159،مراجعه فرمائید.

9. احلامکم لسقام الجهل شافیة×کما دماءکم تشفی من الکلب.

10. «التاج‏»،ج 3/178،یعنی این آویزها در رفع بیماری مؤثر نیست.

11. «التاج‏»،ج 3/179.

12. «التاج‏»،ج 3/184.

13. «سفینه‏»،ماده‏«رقی‏».